گزارش بمباران ناکاساکی:
دو روز پس از بمباران هیروشیما، و بر خلاف انتظار و میل آمریکا،
دولت شوروی به امپراتوری ژاپن اعلان جنگ داد و نیروهای ارتش سرخ شوروی به مواضع ژاپن در منچوری یورش بردند.
ورود شوروی به جبهه جنگ اقیانوس آرام باعث شد که دولت آمریکا مصمم شود هرچه سریعتر جنگ را به نفع خود،
و بدون مشارکت شوروی خاتمه دهد.
در این راستا استفاده بیشتر از سلاح هستهای سادهترین راه فشار بر ژاپن بود،
و نیروهای مسلح آمریکا برای استفاده مجدد از بمب هستهای نیازی به مجوز جدید دولت نداشتند؛
زیرا مجوزی که ترومن برای حمله اتمی صادر کرده بود اجازه استفاده از بمبهای جدید را میداد.
بر اساس اطلاعات هواشناسی، نیروی هوایی آمریکا، بازه زمانی مساعد برای حمله دوم به ژاپن،
سه روز پس از حمله اول پدیدار میشد، و باید از این بازه حداکثر استفاده به عمل میآمد.
هدف بعدی برای بمباران هستهای، شهر کوکورا بود که صنایع گسترده نظامی و اسلحهسازی در آن وجود داشت.
چاپ کتاب , تبدیل پایان نامه به کتاب , تقویت رزومه مصاحبه دکتری , منابع کنکور دکتری
در ابتدای ماموریت، بر اساس گزارش هواشناسی، دید مناسبی برای هدفگیری بر فراز کوکورا وجود داشت.
اما وقتی هواپیمای بمبافکن به حدود منطقه مورد نظر رسید، تمام آسمان شهر با دود و غبار پوشیده شده بود،
و امکان پیدا کردن هدف را از میان برده بود.
علاوه بر دید کم، پدافند هوایی و ظاهر شدن هواپیماهای شکاری ژاپن مساله را کمی بغرنج کرده بود.
پس از صرف نظر از بمباران منطقه کوکورا، بمبافکن آمریکایی فقط سوخت کافی برای بازگشت به پایگاه هوایی در اوکیناوا داشت.
.
فرمانده امریکایی عملیات در مسیر بازگشت تصمیم گرفت که بجای رها کردن بمب اتمی در دریا
و یا بازگرداندن آن به پایگاه، بهتر است آن را بر روی ناکازاکی که یک شهر کم اهمیت از لحاظ نظامی محسوب میشد،
بیندازند که در مسیر بازگشت بمبافکن به پایگاه هوایی در اوکیناوا قرار داشت،
و یکی از اهداف کم اهمیت تر آمریکا در ژاپن محسوب میشد.
آسیب های وارده به هیروشیما به مراتب بیشتر از ناکازاکی بوده است،
چرا که هیروشیما شهری صاف بوده و تشعشعات هسته ای تمام شهر را در نوردید،
ولی ناکازاکی حالتی داشت که شهر در میان دو دره تقسیم شده بود و نصف شهر در یک دره،
و نصف دیگر در دره مجاور قرار داشت و با رها سازی بمب هسته ای در یکی از دره ها،
بخش دیگر شهر که در دره دیگر قرار داشت به مراتب آسیب کمتری دید.
چاپ کتاب , تبدیل پایان نامه به کتاب , تقویت رزومه مصاحبه دکتری , منابع کنکور دکتری
در سال ۱۹۴۵ وقتی به رابرت اپنهایمر، سازنده بمب اتمی، خبر رسید که اولین بمب اتمی آمریکا،
وحشیانه در هیروشیما منفجر شده است، از فرط پریشانی بیمار شد.
وی در این زمان گفت: «فیزیکدانان به منبعی دست یافته اند که مشحون از گناه و شرّ است
و رهایی از آن غیرممکن می نماید.»
وی پس از چندی در برابر کنگره آمریکا اظهار داشت که «انرژی اتمی باید انقلابی در زمینه امور عمرانی بشر فراهم سازد،
نه آنکه دنیا را ویران سازد.»
متعاقب آن، از موسسه تحقیقات اتمی آمریکا استعفا داد و برای تبلیغ نظریات صلح جویانه خویش،
رهسپار اروپا شد و در آنجا از طرف لرد برتراند راسل، اینشتاین و بوهر و کلیه علمای معروف،
طی اعلامیه هایی تایید شد.
.
درباره ساداکو ساساکی
ساداکو ساساکی (۱۹۵۵-۱۹۴۳) دختر بچه ای ژاپنی بود و زمانی که فقط دو سال داشت،
حادثه انفجار هسته ای در هیروشیما (۶ آگوست ۱۹۴۵) اتفاق افتاد.
ساداکو بزرگ شد و در یازده سالگی، وقتی که مشغول تمرین برای یک مسابقه دو بود،
زمین خورد و بر اثر جراحت بدن و آلودگی زمین به مواد رادیو اکتیو، به بیماری لوکمیا (بیماری بمب اتم) مبتلا شد.
مدت ها در بیمارستان بستری بود و تنها آرزویش این بود تا روزی سلامت کامل خود را به دست بیاورد.
یک روز دوست بسیار صمیمی اش (که در حال حاضر زنی مسن است) به او گفت که بر اساس یک افسانه قدیمی،
هر کس بتواند هزار درنای کاغذی بسازد، به آرزویش می رسد.
هزار درنای کاغذی
ساخت هزار درنا تا رسیدن به آرزو ، افسانه ای قدیمی از کشور ژاپن است.
ساداکو که آرزویی جز سلامتی و زندگی عادی نداشت، دست به کار ساختن درناهای کاغذی شد.
او آنقدر این کار را ادامه داد که اطراف تختش در بیمارستان، همیشه مملو از درناهای کاغذی بود.
درناهای ساداکو، از هر کاغذی که به دستش می رسید ساخته می شد؛
کاغذ شکلات، پاکت نامه، برگه های باطله و …
ساداکو موفق شد هزار درنای کاغذی بسازد، اما بیماری او سرسخت تر از این حرف ها بود.
مرتب از او آزمایش خون گرفته می شد و تعداد گلبول های سفید خونش شمارش می شد.
آرام آرام تعداد گلبول های سفید خون ساداکو افزایش می یافت ولی این به معنی بهبودی او نبود و درست برعکس،
به معنی این بود که مرگش نزدیک است.
ساداکو به ساختن درناهای کاغذی ادامه داد و البته هر روز تعداد گلبول های سفید خونش را هم یادداشت می کرد.
او هنوز هم امید داشت …
درناهای کاغذی ساداکو هر روز کوچکتر و کوچکتر می شدند تا جایی که آخرین درناهایش را با کمک سوزن می ساخت.
روز ۲۵ اکتبر ۱۹۵۵ رسید و ساداکو که تنها ۱۲ سال داشت، در میان انبوهی از درناهای کاغذی جان سپرد.
می گویند زمانی که ساداکو را بر روی تخت بیمارستان مرده یافتند، به درناهای کاغذی چشم دوخته بود،
که بادی که از پنجره باز اتاقش به داخل می وزید، آنها را تکان می داد.
ساداکو از دنیا رفت.
از دنیایی که ما هر روز با تمام وجود به کراهت آن عشق می ورزیم.
دنیایی که بزرگترهایش (به خیال خام شان) برای آینده کودکانشان جنگ راه می اندازند!
و با دست خودشان، آینده سازان شان را به خاک می سپارند.